English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3791 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
orient U توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orienting U توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orients U توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
synchronizes U هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronising U هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronised U هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronises U هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronize U هماهنگ کردن هماهنگ شدن
orientation U روانه کردن دستگاهها
prodos U سیستم عامل II APPLE که برای حمایت دستگاههای ذخیره انبوه و دستگاههای ذخیره فلاپی دیسک طراحی شده است
aircraft cross servicing U سرویسهای متقابله دستگاههای هواپیما سرویس جنبی دستگاههای هواپیما
degauss U پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار مغناطیسی یا نوک خواندن / نوشتن
harmonising U هماهنگ کردن
harmonises U هماهنگ کردن
harmonize U هماهنگ کردن
harmonized U هماهنگ کردن
harmonizes U هماهنگ کردن
harmonizing U هماهنگ کردن
harmonised U هماهنگ کردن
coordinate U متناسب یا هماهنگ کردن
magnetic blowout U خاموش کردن مغناطیسی وزش مغناطیسی
automation U کامپیوتری کردن دستگاهها کامپیوتری کردن خودکارکردن سیستم
fire coordination U هماهنگ کردن اتش تطبیق کردن اتشها
orchestrate U هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
orchestrated U هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
orchestrates U هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
orchestrating U هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
legitimising U توجیه کردن
orientation U توجیه کردن
legitimatize U توجیه کردن
legtimize U توجیه کردن
orients U توجیه کردن
orient U توجیه کردن
orienting U توجیه کردن
briefing U توجیه کردن
legitimized U توجیه کردن
vindicates U توجیه کردن
justify U توجیه کردن
legitimize U توجیه کردن
vindicating U توجیه کردن
justifying U توجیه کردن
legitimised U توجیه کردن
legitimises U توجیه کردن
vindicated U توجیه کردن
legitimization U توجیه کردن
vindicate U توجیه کردن
briefings U توجیه کردن
justifies U توجیه کردن
legitimizing U توجیه کردن
legitimizes U توجیه کردن
synchronises U همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronised U همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronize U همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronizes U همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronising U همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
halving adjustment U تنظیم نیم حبابها به منظورتراز کردن دستگاههای اندازه گیر
magnetic induction U چگالی شار مغناطیسی اندوکسیون مغناطیسی چگالی میدان مغناطیسی چگالی خطوط قوای مغناطیسی
rationalised U عقلا توجیه کردن
rationalises U عقلا توجیه کردن
rationalising U عقلا توجیه کردن
rationalizing U عقلا توجیه کردن
rationalize U عقلا توجیه کردن
rationalized U عقلا توجیه کردن
rationalizes U عقلا توجیه کردن
map orientation U توجیه کردن نقشه
rationalising U بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalised U بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalize U بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalises U بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalized U بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalizes U بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalizing U بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
instrumentation U دستگاهها
out put U توان دستگاهها
control pannel U تابلوی دستگاهها
briefest U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefed U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
interpreted U ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
briefer U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
interpret U ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
interprets U ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
interpreting U ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
brief U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
plate U پلاکهای توضیحات دستگاهها
base frame U چهارچوب زیر دستگاهها
jamming U تولیداختلال در دستگاهها اغتشاش
plates U پلاکهای توضیحات دستگاهها
coordinate U هماهنگ کردن هم اهنگ کردن
justifies U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justify U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justifying U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
low level keying U استفاده از ولتاژ کم درمدارها و دستگاهها
justify U توجیه کردن هم تراز کردن
justifies U توجیه کردن هم تراز کردن
justifying U توجیه کردن هم تراز کردن
click U زنگ خوردن تیک تیک کردن قلاب یا ضامن در دستگاههای زمان سنجی
clicks U زنگ خوردن تیک تیک کردن قلاب یا ضامن در دستگاههای زمان سنجی
clicked U زنگ خوردن تیک تیک کردن قلاب یا ضامن در دستگاههای زمان سنجی
soft U که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
softer U که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
mediums U مادهای که الگوی فلوی مغناطیسی را پس از اثر میدان مغناطیسی برمی گرداند.
medium U مادهای که الگوی فلوی مغناطیسی را پس از اثر میدان مغناطیسی برمی گرداند.
softest U که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
ferromagnetic material U هر مادهای که بار مغناطیسی را نگه می دارد بتواند مغناطیسی شود
magnetic tapes U پلاستیک باریک پوشیده شده از ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنال
magnetic tape U پلاستیک باریک پوشیده شده از ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنال
tape U پلاستیک باریک و کوتاه پوشیده شده از یک ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنالها
record U گیرندهای که سیگنالهای الکتریکی را به مغناطیسی تبدیل میکند تا داده را روی رسانه مغناطیسی بنویسد
tapes U پلاستیک باریک و کوتاه پوشیده شده از یک ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنالها
taped U پلاستیک باریک و کوتاه پوشیده شده از یک ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنالها
magnetic ink character recognition U تشخیص کاراکترهای جوهرمغناطیسی بازشناسی کاراکتربا جوهر مغناطیسی دخشه شناسی مرکب مغناطیسی
flight coordination U هماهنگ کردن پرواز هماهنگی پرواز
magnetic skin effect U جابجایی فوران مغناطیسی اثر پوستی مغناطیسی
control transmitter U دستگاههای همگرد
clustered devices U دستگاههای گروهی
self synchronous devices U دستگاههای همگرد
photoelectric devices U دستگاههای فتوالکتریکی
cryptoequipment U دستگاههای رمز
peripherals U دستگاههای جانبی
selsyn devices synchro U دستگاههای همگرد
hardware U دستگاههای اصلی
electrodiagnosis U تشخیص با دستگاههای برقی
crushing and grinding equipment U دستگاههای خرد کننده
permalloy U خانوادهای ار الیاژهای اهن و نیکل که از نظر مغناطیسی نرم میباشند و تحت نیروهای مغناطیسی کم نفوذپذیری وگذردهی زیادی از خود نشان میدهند
synchronous U هماهنگ
consonant U هماهنگ
coordinated U هماهنگ
monotone U هماهنگ
harmonious U هماهنگ
consonants U هماهنگ
harmonic U هماهنگ
avionic U مربوط به دستگاههای خودکار هواپیما
exchange selector U سلکتور در دستگاههای مراکزتلفن خودکار
storage pool U گروهی از دستگاههای ذخیره مشابه
demagnetize U پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار یا نوک ضبط کردن
degausser U وسیلهای برای پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار یا نوک ضبط کردن
harmonic oscillator U نوسانگر هماهنگ
harmonic motion U حرکت هماهنگ
harmonic vibration U ارتعاش هماهنگ
coordinate U هماهنگ ساختن
harmonic wave U موج هماهنگ
sequencer U شیر هماهنگ
cooperating bishop U دو فیل هماهنگ
coordinator U هماهنگ کننده
subharmonic U هماهنگ فرعی
proportional U متقابل یا هماهنگ
harmonic U هماهنگ همساز
coordination U هماهنگ سازی
instrument flight U پرواز با کمک دستگاههای کنترل هواپیما
computer interface unit U وسیله اتصال دستگاههای جانبی به کامپیوتر
magnaflux U نام انحصاری تست غیرمخربی برای مواد مغناطیسی بااستفاده از میدانهای مغناطیسی و مواد فلورسان
magnetize U مغناطیسی کردن
magnetised U مغناطیسی کردن
magnetizes U مغناطیسی کردن
magnetises U مغناطیسی کردن
magnetising U مغناطیسی کردن
magnetization U مغناطیسی کردن
demagnetize U دی مغناطیسی کردن
simple harmonic motion U حرکت هماهنگ ساده
synchronizing mechanism U ساز و کار هماهنگ
creeping attack U تک هماهنگ شده ضد زیردریایی
damped harmonic oscillator U نوسانگر هماهنگ میرا
autosyn U هماهنگ کننده خودکار
coordinating authority U مقام هماهنگ کننده
sequence valve U شیر هماهنگ کننده
damped harmonic motion U حرکت هماهنگ میرا
executive area U ناحیه هماهنگ ساز
power down U خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
famos U Floating تکنولوژی ساخت دستگاههای ذخیره بار
avionics U فن استفاده از دستگاههای الکتریکی و خودکار درهوانوردی و نجوم
homing station U ایستگاه ردیاب دستگاههای هدایت مسیر هواپیما
magnetic ritation U گردش مغناطیسی دوران مغناطیسی
magnetic reluctance U مقاومت مغناطیسی رلوکتانس مغناطیسی
magnetic deflector U یکسوکننده مغناطیسی اشکارساز مغناطیسی
magnetic flow U فوران مغناطیسی فلوی مغناطیسی
EtherTalk U درسیستم Apple Macintosh گونههای مختلف شبکه اترنت استاندارد برای اتصال دستگاهها بهم و تغییری در Apple Talk کندتر است
magnetised U مغناطیسی کردن یا شدن
magnetizable U قابل مغناطیسی کردن
magnetises U مغناطیسی کردن یا شدن
magnetising U مغناطیسی کردن یا شدن
magnetize U مغناطیسی کردن یا شدن
magnetizes U مغناطیسی کردن یا شدن
monotone U صدای یکنواخت تکرار هماهنگ
concrescent U دارای رشد مشترک یا هماهنگ
bsc U SynchronousCommunication Binaryارتباطات هماهنگ دودویی
fire support coordinator U هماهنگ کنند پشتیبانی اتش
screen coordinator U هماهنگ کنند پوشش دریایی
commutation U تغییر جهت پی در پی جریان در سیم پیچهای دستگاههای الکتریکی
briefings U توجیه
justifications U توجیه
comeback U توجیه
orientation U توجیه
comebacks U توجیه
rationalization U توجیه
base line U خط توجیه
orienting line U خط توجیه
rationale U توجیه
briefing U توجیه
justification U توجیه
compatability U قابلیت انطباق کار هماهنگ با سایردستگاهها
area coordination group U گروه هماهنگ کننده عملیات منطقه
degauss U پاک کردن میدان مغناطیسی
eia interface U یک رابط استاندارد میان دستگاههای جانبی وریزکامپیوترها و مدمها وترمینالها
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com